چند وقتیه نگاهم خستست

مثه یه مرده ی بی تحرکم

روز و شب هامو به من پس بده تا

همه بغضامو نریزم توو خودم..


زندگی کردن و یادم رفته

تووی دنیای خودم غرق شدم

چه بلایی به سرم آووردی

بعد ِ تو اینهمه نامرد شدم..؟؟


قلبِ آدما رو زود میشکنم

تووی روی زندگی واستادم

ترسم از سقوط کمرنگ شده

وقتی از چشمای تو افتادم...


چند وقتیه پُر از حادثه ام

حس و حالِ پُرِ بغضم کم نیست

اون منی که عاشقت بود یه روز

این منه خسته و افسردم نیست..


سعی کردم  که کنارم باشی

ولی هر لحظه ازم دوری تو

تَبِ دوس داشتنمو باور کن

بشکن این غرورِ پوشالی تو..


(ز.فرهادی)