هیشکی به فکرم نیست بعدِ تو

خستم از این دنیای بیهوده

سخته بفهمی دیگه عاشق نیست

اون که یه روزی عاشقت بوده..


هر شب همین ساعت توو این خونه 

دلتنگیامو کام میگیرم

به جای تو از ادمای شهر

بی وقفه انتقام میگیرم..


تو عادتم دادی به بد بودن

هر بار خوبیمو نمیدیدی

تغییر کردم با تو هر لحظه

اما منو حتی نفهمیدی..


من کار هر روزم شبا گریست

وقتی که میخندی به احساسم

بدون تو بعید میدونم

معنیه خوشبختی رو بشناسم..


(ز.فرهادی)

دقیقا  دُرست اینجا بود

رو همین تختِ بی حرکت

تو ازم سوال میکردی

من فقط سکوت میکردم..


از من عاشقونه پرسیدی

حاضری تا ابد زنم باشی؟؟

کافیه یه امشب و با من 

بیخیالِ کلِ دنیا  شی...


من فقط سکوت میکردم 

ردِ  دستات رو تنم  لغزید

عاشق ِ  سینه  چاکم  داشت 

دخترونگی هامو  می دزدید...


دخترونگی هامو  می دزدید

توله ماری که زود افعی شد

عشق ِ  پاکی که زود درگیر

یه جنونِ غیر شرعی  شد..


یه جنونِ  وحشیانه بینِ ما

تا خودِ صب حکمرانی کرد..

یه جَنین بزرگ شد اما

شرم دارم بهم  بگه مادر... 


( ز.فرهادی)