دقیقا  دُرست اینجا بود

رو همین تختِ بی حرکت

تو ازم سوال میکردی

من فقط سکوت میکردم..


از من عاشقونه پرسیدی

حاضری تا ابد زنم باشی؟؟

کافیه یه امشب و با من 

بیخیالِ کلِ دنیا  شی...


من فقط سکوت میکردم 

ردِ  دستات رو تنم  لغزید

عاشق ِ  سینه  چاکم  داشت 

دخترونگی هامو  می دزدید...


دخترونگی هامو  می دزدید

توله ماری که زود افعی شد

عشق ِ  پاکی که زود درگیر

یه جنونِ غیر شرعی  شد..


یه جنونِ  وحشیانه بینِ ما

تا خودِ صب حکمرانی کرد..

یه جَنین بزرگ شد اما

شرم دارم بهم  بگه مادر... 


( ز.فرهادی)


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد