سکوتم از سر ارامشم نیست
یه وقتایی نشون خستگیمه
همش میترسم از حس نبودت
سکوتم از سر دلواپسیمه
یه دنیایی توو اغوش تو داشتم
که دنیای خدا رو تنگ می کرد
یه وقتایی خدا هم ،از حسادت
بااحساس دوتامون جنگ می کرد
تو رفتی و تموم خاطراتت
دارن تو لحظه هام تکرار میشن
نمی دونم چرا ؟ اما چشامم
دارن با گریه هام بیمار میشن
همش این بود، توو این بازیِ بیرحم
من و تو هر دو بی تقصیر بودیم
شکستیمو ولی زود یادمون رفت
یه روز بازیچه ی تقدیر بودیم ...
(ترانه از: زهرا )
سلام دوست عزیزم ممنون که بهم سر زدی وبت فوق العادس امیدوارم همیشه موفق باشی