مامانی دخترت خیلی شِکاره
واسش قصه بخون غمباد داره
یه دنیا توو دلش حرفِ نگفته
لباش انگار بهم چن ساله قفله...
مامانی دخترت دلش بزرگه
ولی دورش پُر ِ شغال و گرگه
سزاوارش نبود بدی ببینه
 از آدم خوبا نامردی ببینه
که شکلِ باوراش از نو عوض شه
بفهمه هر کسی  میتونه بد شه
بفهمه هر زبونی زهر داره
قبولِ واقعیت درد داره...
قبول واقعیت مثه اینه
توو آتیش بت بگن بهشت همینه
که تبعیدی به این دنیای بی رحم
که کُلِ باوراتو گِل بگیرن
که بچت سقط شه اما نمیری
که توو سنِ کم آلزایمر بگیری
 بفهمی پایه ی خونت رو آبه 
که عشقت با یکی توو تختِخوابه....

میبینی؟؟؟ واقعیت درد داره
مامانی دخترت خیلی شِکاره... 

(ز.فرهادی)
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد